راستش ما یه رفیقی داشتیم(البته رفیق سلام علیکی) یه جورایی تو یه سایت و گاهی هم روزنامه ی ایران خزعبلات سر هم می کرد و خلاصه انگاری پول مول خوبی گیرش می اومد؛ یه چن بار بر سبیل مزاح به ایشان فرمودیم(اوه چقدر خودم را تحویل گرفتم، نقطه سر خط) آخه بالام جان شما که دس به قلمی نیازی نیست مجیز کسی رو بگی و پاچه ی کسی رو بخارونی، ایشون می فرمودن: نه دکتر ال و دو رو بری هاش جیم بل!! حالا بر اقتضای زمانه که به ایشان می فرمودیم! شما تاریخ مصرف دارید روزنامه ی ایران افتاده دست یه آقای خوش تیپ که از مریدان " حضرت استاد" هستن و خلاصه انگار وعده های بزرگتری به جز این چن تا پستی که داره بهش دادن، اونم یه شبه کودتا کرده و دار و دسته ی"جناب مستطاب، والا مرتبه، کاوه خان اشتهاردی" رو از موسسه ی ایران با تیپا بیرون کردن، حالا یه چن روزیه که این رفیق ما از پایین نفس می کشه، نمی دونم جای تیپای مرید حضرت استاد توی ماتحت این رفیقمون پاره شده که نمی تونه از بالا نفش بکشه، یا نه از بالا هم تو دهنش پهن پر کردن که دیگه اراجیف نبافه و الی آخر...
هر چیه فرقی نمی کنه، بنده خدا بد جوری فلانی و فلانی می کرد، منتظرم بعد از این ببینم باز سنگ یه آدم جدید رو به سینه می زنه یا نه همونجوری در جهل مرکب باقی می مونه، راستش خیلی دوس دارم همونجوری تو جهل مرکب باقی بمونه چون هر چی تعداد این جور آدما بیشتر باشه......
به من ربطی نداره بقیه شو خودتون حدس بزنید مثل فیلمای سرکاری این روزا و سالا که هر چی نامفهوم تر باشه می گن کارگردانش هنرمند تره!!
قربون همه تون/گنگ خوابدیده
۳ نظر:
بابا خب بذار نونشو بخوره ! چکارداری نون بری میکنی؟! بنده خدا داره زحمت میکشه نون حلال ببره برا زن و بچش! حالا یکی هم میخواد حلال خوری کنه نمیذاری ها!
میگم خیلی تو وبلاگ شما اومدن و کامنت گذاشتن آسونه که این کلمات اجنبی هم باید تایپ کنیم تا نظرمون ثبت بشه ؟!
سلام ممنون لطف کردی
آخی باخیال راحتتر کامنت میذارم! همش باعجله میومدم و میرفتم! که یهو قطع نشه!
ارسال یک نظر